«وقتی از دویدن صحبت میکنم...» (هاروکی موراکامی)

عکس:«هاروکی موراکامی»
رمان
«وقتی از دویدن صحبت میکنم، در چه موردی صحبت میکنم»
مترجم: علی حاجیقاسم
انتشارات: نگاه
*
بدو هاروکی، بدو!
«هیچ چیز در دنیای واقعی به زیبایی تصورات واهی شخصی رویازده
نیست»
هاروکی موراکامی(نقل از کتاب)
پیام رنجبران
به گمانم اگر بخواهم دربارهی این کتاب بنویسم، میبایست با
چنین جملهای بیاغازم:« وقتی از موراکامی صحبت میکنم در مورد چه کسی صحبت میکنم».
بیتردید «موراکامی» از بزرگترین نویسندگان زندهی حال حاضر دنیاست! آیا همین جمله
برای توضیح «موراکامی» کفایت میکند؟! مطمئناً نه؛ اما چطور میشود به نویسندهای
گفت بزرگترین؟!
شاید یکی از نشانههایاش این باشد که بعدِ خواندنِ کتابی از
او، درمییابی چیزی در ذهنیت و ناخدآگاهات دستخوشِ تغییر شده، چیزی که شاید نمیدانی
چیست؟! شاید یک «حس». انگار حسی تولید شده باشد یا جلوی میل، هوس یا وسوسهی دیگری
مسدود شده باشد! چیزی را با چیزِ دیگری در عمیقترین لایههای ذهنت، و ژرفنای
ناخدآگاهات عوض کرده باشد؛ یا تو را به یاد خاطراتی انداخته باشد که تصمیم میگیری
چنانچه بارِ دیگری در آن موقعیتها قرار گرفتی، طورِ دیگری رفتار کنی! خودت و
گذشتهات را با تمامیِ بُرد و باختها و اشتباهاتت، مجدد بازخوانی و واکاوی مینمایی
و شاید به نتایج تازهای دربارهی خودت میرسی.
واقعاینکه روانِ انسانها به شدت مقابلِ تغییرات مقاومت میکند.
نمیدانم تا به حال شنیدهاید که میگویند:«آدمها عوض نمیشوند» یا اگر بخواهم با
ضربالمثلی نسبتاً باربط بیاناش کنم:«توبهی گرگ مرگ است». میخواهم بگویم اوضاع
تغییر و تحول در آدمی تا این حد بحرانیست و انسانها چه از لحاظ فکری و چه
متعاقباً رفتاری، به این سادگیها عوض نمیشوند، و حتا با جنگندگی حیرتآوری در
مقابل تغییرات میایستند! حالا یک نفر با کلماتاش، بدون اینکه از جایات تکان
بخوری، چیزی را در ذهنیت تو عوض میکند! این جریان اگر بروی در بحرش امر شگفت و
بزرگیست؛ یعنی کاری که گاهی اوقات، حتا اگر خودِ انسان هم بخواهد، نمیتواند در
قِبل خودش انجام دهد! اساساً در زندگیِ واقعی تغییرات از پسِ رنجهای عظیم،
فرساینده و دهشتبار در آدمی حادث میشوند و به سهولت تحوّل ممکن نمیشود؛ حالا
نویسندهای بدون اینکه صدمهای بهت وارد بشود و یا هزینهای جبرانناپذیر پرداخت
کنی- نه اینکه مطلقاً و کاملاً- اما موجب میشود «دیگری» طیِ خوانش او، نسخهی
بهتری از خودش شود! (گاهی هم بدتر) که دربارهی «موراکامی» میتوانم اذعان بدارم:
بهتر میشوی. و این فهمیدناش سخت نیست؛ بعد از خواندن کتاب، ممکن است خاطراتی
برایت زنده و تداعی بشود و مغموم شده باشی، ولی همزمان شادی و انرژی و میلِ به
زندگی، حتا اگر به مقدارِ بسیار ناچیزی باشد، عناصرِ کمی نیستند که این اثر برای
آدمی به ارمغان میآورد؛ همین ایجادِ احساسات دوگانهی غم و شادی در آدمی، ناخودآگاه
واکاوی و تحلیل به بار میآورد و تحلیل نیازمند تفکر و تعمق است. پس نویسندهای
هم سایر افراد را تغییر میدهد و هم مولّدِ تفکر و اندیشهورزی و زندگیست، از
اینرو به جرئت میتوان «هاروکی موراکامی» را از بزرگترین انسانها و همچنین به
دلیلِ اینکه تأثیرش بر آدمی را با کلماتِ بر کاغذ تلقیح و پرداخت و مکتوب مینماید،
میتوانیم او را از بزرگترین نویسندگانِ زندهی حالِ حاضر دنیا بخوانیم.
نمیدانم خوانندهی این سطور تا چه اندازه با آثار «هاروکی موراکامی»
آشنا باشد؟! اگر که هیچ! پس لطفاً به هیچوجه برای تجربهی نخستین، این کتاب را از
موراکامی انتخاب نفرمایید، چرا که احتمالاً اواسط کار رهایاش خواهید کرد. فرآیندِ
مطالعهی این کتاب نیازمند اعتماد به نویسندهاش است و همچنین لذتِ وافری که از
جذابیت و قصههای عجیب و غریب موراکامی در سایر آثارش برده باشی، و به همین دلیل
به او اجازه بدهی، اینبار با زبانِ دیگری خوانده شود و با تو سخن بگوید، با زبانی
که به گمانم حتا برای بسیاری از موراکامیخوانان نیز کلافهکننده و حوصلهسر بر
باشد! چرا که نویسنده با تبحر و ظرافتِ فراوانی تمام قصدش این بوده که «ننویسد!»
یا حرکت محیرالعقولی طیِ متن نزند و تمام تکنیکهای داستانگویی را رها کند، که
خواننده در پیچواپیچ قصههای شگرفش گم و مسحور نشود...تا با تکرار و تکرار برخی
موقعیتهای مشابه و همچنین بعضی جملات، انگار نمنم با نوک چکشی بسیار کوچولو
موچولو( از اینا که باش گز خرد میکنند!) لایهی خودآگاه ذهنت را بتراشد و سوراخ
کند، تا به عمقِ ناخدآگاهات راه بیابد و آنگاه، جانِ کلاماش را آنجا به معرض
نمایش و اکران بگذارد...از اینرو موراکامی از خودش مایه گذاشته! از خاطرات دوندگیاش،
شرکت در مسابقات دوی مارتن، و باز هم از دویدنهای بیامانش تا از زندگی بگوید!
توجه بفرمایید، به واقعنمایی تا جایی که ممکن بوده چنگ انداخته است، تا فکورانه
از خودِ زندگی بگوید. از بطن و فُرم زندگی به مثابهی آنچه هست یعنی:«دویدن!»،
بارها شکستخوردن و افتادن و باز هم برخاستن...بله این مهم است: مجدد ادامه دادن،
نه اینکه حتا معنایی داشته باشد یا بخواهیم دنبال معنایی بگردیم، خیر! فقط از پا
ننشستن و ادامه دادن بازی، کار را نصفهنیمه و ناتمام رها نکردن، ادامه دادن،
دویدن، برای رسیدن و گذر از خط پایان؛ خطِ پایانی که چشماندازش(هدف) آن است که
مطلوبِ شخصِ توست و خودت مد نظر داری و پسندیدهای، این مسئلهی بسیار مهمیست، در
مسیری میدوی، که خود پسندیدهای، خود به آن عشق میورزی، بدینسان، مسیر هم لذت
بخش میشود، با همهی مشکلات و موانعاش...موراکامی از مسابقاتِ مارتناش میگوید،
از دویدنهایاش، از تلاشهای فراواناش، از بارها زمین خوردنهایاش، این یعنی
زندگی، این دویدنها حینِ مطالعهی اثر استعاره و نمادی میشود در ذهنیت خواننده-
خواه ناخواه- این دویدنهای موراکامی، این نقل خاطراتاش، چیزی جز شکل و بطن
زندگیِ واقعی را به خاطر نمیآورد؛ دویدنهایاش دویدن نیست، به عینه طییِ طریقِ زندگیست،
با همهی کسالتها و ملالهایاش، افت و خیزهایاش، تلخ و شیرینهایاش... اما
همچنان بازیابیِ خویش، واکاویِ «خود» با همهی گستردگیاش، زیر و بمهایاش، شناخت
محاسن و نواقصاش، قوت و ضعفهایاش و سپس پیریزی دوبارهی خویش و مجدداً آزمودن
و دویدن و دویدن و دویدن...حتا اگر دیگران این تلاش و تکاپو را بیمعنا و مضحک
بخوانند...«هاروکی موراکامی» میگوید:«برای کسب تجربه باارزش، گاهی ظاهراً باید
کارهای بیارزش انجام دهیم».
پیام رنجبران(وبلاگ سیناپس)
فهرست ارزشگذاری شده یکصد و چند رمان خواندنی؛ اینجاست!
نقد و معرفی رمان «برادران سیسترز» نوشته «پاتریک دوویت»؛ اینجاست!
نقد و تحلیل رمان «نادیا» نوشته مرشد مکتب سوررئالیسم «آندره برتون»؛ اینجاست!
برچسب ها:
نقد و معرفی رمان موراکامی ،
نقد وقتی از دویدن موراکامی ،
وقتی از دویدن صحبت می کنم موراکامی ،
زندگی موراکامی دویدن ،
نقد پیشنهاد کتاب موراکامی ،
فراز نشیب زندگی دویدن ،
بدو هاروکی بدو ،