بدرود مرد اساطیر ( داریوش شایگان )

چه خستهایم از مرگهایی که پیاش زندگی نیست...
اساساً با مرگ مشکلی ندارم، از آنجا که جزوی از زندگیست،
اما گاهی اوقات بعضیها که میمیرند نمیدانم کجای دلام میسوزد، داریوش شایگان
مرد بزرگی بود، یکی از بزرگترین نخبهها و نوابغِ معاصرِ ایرانی، وقتی امروز خبرِ
فوتاش شنیدم چند دقیقه جلوی دیدهگانم سیاه شد! با خود گفتم کمرِ اندیشهی ایرانی
یکبار دیگر شکست! شاید بگویید اشکال ندارد، یکی دیگر جایش خواهد گرفت، این بیرق
زمین نخواهد ماند، شاید بگویید حتماً جایگزین دارد؟ اما واقعیت این است که خیر،
شایگان جایگزین ندارد، در نظامِ آموزشی که ترویج ابتذال و احمقپروری دستور عملاش
بوده است بعد از شایگانها هیچکس نیست، اینان معدودند و انگشتشمار، شاید
تعدادشان در حال حاضر به عدد انگشتانِ یک دست هم نرسد، واقع اینکه حالِ اندیشهی
ایرانی طی هزاران سال طی طریقاش هیچوقت به مانند امروزمان اینقدر خراب نبوده،
اینگونه به زمین نخورده است، باری هر چقدر نگاه میکنم میبینم هیچکس دیگری
نیست جای شایگان پر کند. هیچکس...
بدرود خوشتیپ، بدرود مردِ اساطیر، به شکوفهها به باران
برسان سلام ما را...
به امید دیدار...
پیام رنجبران ( وبلاگ سیناپس)
برچسب ها:
داریوش شایگان درگذشت ،
درگذشت داریوش شایگان ،
مرد ازلی و ابدی داریوش شایگان ،
پنج اقلیم حضور داریوش شایگان ،
کیارستمی شایگان ،
بینش اساطیری داریوش شایگان ،
مرگ داریوش شایگان ،
رنجِ جمعی! (پیرامون اعتراضات مردمی)

رنجِ جمعی!
...اما
دربارهی حوادث رخ داده، و به زعم من این سیلان امواج آگاهی که در کشورمان جاریست
موردی به عرض برسانم!
نمیدانم باید بگویم متاسفانه یا خوشبختانه، اما یکی از کارکردها و پیامدی که به واسطهی درد کشیدن در زندهگیِ آدمها بروز مینماید آگاهیست! درد و رنج ویژگیای در خود نهفته دارد که منجر به انفجار آگاهی در وجود انسان میشود. نتیجهی درد کشیدن اغلب برای انسانها ماحصلی به نام آگاهی و خودآگاهی بهمراه میآورد، و زمانی که تودههای درد و رنج در ضمیر ناخودآگاهِ انسان مبدل به آگاهی گردد، شروع به غلیان میکند و سپس انفجاری رخ میدهد که آنچنان نیرویی دارد که هیچکس و هیچچیزی به هیچ طریقی نمیتواند آنرا برای مدتی طولانی کنترل، حبس یا سرکوب کند. چنین امری به هیچعنوان ممکن نیست!
برچسب ها:
اعتراضات مردمی ،
مطالبات مردمی ،
اعتراضات گسترده مردمی ،
اخبار اعتراضات مردمی ،
رنج ناخودآگاه جمعی ،
نقد رمان وبلاگ سیناپس ،
ضمیر ناخودآگاه جمعی ،
هر چه در فهمِ تو آید آن بود مفهومِ تو


من از تو انتظار ندارم که بفهمی چه چیز را میخواهم با فیلمهایم
بگویم؛ من از تو انتظار دارم آنچه را که روحات از فیلمهایم میگیرد دریابی،
درست مثل یک شعر...
«تئو آنجلو پولس» (1935-2012)
پیام رنجبران (وبلاگ سیناپس)
برچسب ها:
تئو آنجلو پولس ،
شاعر سینما آنجلوپولس ،
فلسفه سینما ،
علفزار گریان تئو آنجلو پولس ،
چشم اندازی در مه آنجلوپولس ،
دشت گریان تئو آنجلو پولس ،
معرفی رمان وبلاگ سیناپس ،
دریچهای رو به من!

منِ واقعیی من
مردیست بر تختهسنگی نشسته
روی صخرهای نهچندان بلند
نظرگاهاش دریایی بیجغرافیا
که چینچینِ کوچکِ امواجاش
به نرمی سکوت
آمیخته به الوانِ غروب
نارنجی، قرمز، زرد و کبود
میدرخشند و میغلتند
پیام رنجبران
نقاشی: وارتان گارنیکیان
پیام رنجبران (وبلاگ سیناپس)
برچسب ها:
شبنوشت پیام رنجبران ،
شبنوشت ذن هایکو ،
شبنوشت شعر پیام رنجبران ،
هایکو ذن بودیسم ،
نقد و معرفی رمان وبلاگ سیناپس ،
من واقعی کیست ،
من خود واقعی ،
فرانی و زویی سلینجر، پریِ مهرجویی!

فرانی و زویی سلینجر، پریِ مهرجویی!
فیلم «پری» را حوالیِ سالِ هشتاد تماشا کردم، همیشه دلم میخواست
مجدداً ببینماش، ولی دیدنِ آنرا به تعویق میانداختم. دلیلی برای این تعلل
نداشتم اما شاید ناخودآگاه نمیخواستم آن حسی که نسبت به این فیلم داشتم زائل شود
چرا که وقتی برای نخستین بار فیلم را دیدم قصهاش مدتها در ذهنام میچرخید و دربارهاش
با دوستان خوب آن روزگار به بحث نشسته بودیم. معمولاً سراغ چنین آثاری از فیلمسازان
یا نویسندگانِ کشورمان که خاطراتِ ویژهای ازشان دارم نمیروم چون سلیقهام به
شدت تغییر کرده و البته اغلب چیزهایی در آنها میبینم که قداستشان پیشرویم بهکلی
نابود میشود؛ دلم میخواهد همچنان همانقدر محترم بمانند که بودهاند. اما واقع
اینکه در مجموعه آثار آقای مهرجویی فقط پری، فیلمی بود که به زعم من اثرِ نسبتاً
درخوری محسوب میشد. آقای مهرجویی هیچوقت فیلمساز محبوبم نبودهاند چرا که آثارشان
به چشمِ من به شدت متظاهرانه است و همچنین حتا حرکتدوربین، قاببندیها، موتیفها،
ترفندهایشان و هر چه در تصویر میبینیم از آثار فیلمسازان بزرگی مثل فلینی،
بونوئل، پولس و...به آثارش منتقل شدهاند، و به دیگر سخن فاقدِ اصالت است. خلاصه
بنا به دلایلی که (اینجا) نوشتهام بعد از سالها بیخیالی، عاقبت «ناطور دشت»
نوشتهی یکی از غولهای ادبیات آمریکا یعنی «جی.دی.سلینجر» را خواندم و آنقدر
مجذوباش شدم که نمنم مشغول به خوانش مجموعه آثارش شوم، تا اینکه نوبت به رمانِ
«فرانی و زویی» رسید و هنوز چندصفحه ازش نخوانده بودم که گفتم اینکه فیلم پریِ مهرجوییست!
اما میدانستم سلینجر به هیچ وجه رابطهی خوبی با سینما نداشته و به جز یک نسخه که
گویا همان دیگر مطمئناش میکند که «نباید» پس به هیچکس اجازهی ساخت فیلم از
آثارش را نداده است. نیاز به سرچ نبود ولی با اینحال پیگیر شدم که مشاهده کردم
بله! جناب مهرجویی بیاجازهی نویسنده دست به اینکار زدهاند و گویا وکیل سلینجر
با تهدید به شکایت، اجازهی اکران این فیلم را در هیچکشوری نداده. میگویم هیچکشوری
چرا که قوانین ما با سایر نقاط جهان متفاوت است و این مسائل برایمان عادیست.
کاری به حواشی ماجرا ندارم که مابینشان چه اتفاقی افتاده اما نکتهی غمانگیز
اینجاست آقای مهرجویی بدون اجازهی نویسندهی «فرانی و زویی» آنرا ساخته است! آقای
کارگردان بدون اجازهی نویسنده اثرش را میسازد و در تیتراژ پایانی با عنوان
«برداشتِ آزاد از سه داستانِ سلینجر» حتا بی آنکه اسم «فرانی و زویی» را بیاورد به
موضوع ریزاشارهای مینمایند. وقتی به شکل ماجرا نگاه میکنم مضحک و دردناک به
نظرم میرسد. پری فیلم خوبی نیست! و کارگردان ذرهای از چیزی که میساخته درکی
نداشته ولی اینها مهم نیست! درد اینجاست، اثرِ نویسندهای را بدون اینکه در جریان
باشد، به نفع خودت مصادره کنی آنوقت در فیلمی که ازش میسازی به گمگشتهها
بپردازی و شعور و انسانیت را در بوق کرنا کنی؟ به گمانم در فرهنگ ما یک جای کار
بدجوری میلنگد.
پینگار:
چقدر دروغ دیده و شنیدهایم.
پیام رنجبران (وبلاگ سیناپس)
برچسب ها:
فرانی و زویی سلینجر ،
فرانی و زویی مهرجویی ،
کپی رایت فرانی و زویی ،
پری داریوش مهرجویی سلینجر ،
کپی سرقت ادبی فرانی زویی ،
نقد م معرفی رمان وبلاگ سیناپس ،
جی سلینجر پری مهرجویی ،
داستانک: «پایان بحث»

تام مردی جوان، خوشقیافه و خوشگذران بود، هرچند وقتی با
سام که دوماه بود همخانهاش شده بود شروع به جدل کرد کمی مست بود.
«نمیشود. نمیشود یکداستان کوتاه را فقط با پنجاه و پنج
کلمه نوشت، ابله!»
سام درجا او را با شلیک گلولهای ساکت کرد!
لبخندزنان گفت:« میبینی که میشود».
«تری. ال. تیلتون»
پیام رنجبران (وبلاگ سیناپس)
دربارهی «ریچارد براتیگان» و «صید قزلآلا در آمریکا» (اینجا)
برچسب ها:
داستان پایان بحث ،
داستانک پایان بحث ،
داستان خیلی کوتاه ،
تری ال تیلتون نویسنده داستانک ،
نقد و معرفی رمان وبلاگ سیناپس ،
داستانک مینیمالیسم ،
رمانهایی که باید بخوانیم ،
میبری از یاد...(پراکندهنوشت)

پراکندهنوشت
میبری از یاد...
همه چیرو فراموش میکنی! باور کن آدم همه چیزو فراموش میکنه؛
یه روز صبح از خواب بیدار میشی و دیگه هیچی یادت نمیاد. تمامِ دردات، غمات،
زخمات، و اونایی رو که یه وقت طوری عاشقشون بودی که با خودت میگفتی:«اگه نباشن
حتا نمیتونی نفس بکشی» همه رو فراموش میکنی و اون روز صبح که از خواب بیدار میشی
بعدِ خوردنِ یه لیوان چایِ داغ وقتی داشتی به پشتِ پنجرههای سرمای زمستون که برف
همهجا نشسته نگاه میکردی و با دودِ سیگارت حلقه میساختی، متوجه میشی چندروزه
یادِ هیچکس نیفتادی، دیگه هیچی به خاطرت نمیاد، نه سلامی نه خدانگهداری، انگار
هیچوقت اون آدمها نبودن یا اون حوادث رخ نداده. اما نمیدونم چندماه، یا چندسال
بعدش، واقعاً نمیدونم چندسال بعدش که توی یه پیادهرو قدم میزنی، یا حتا توی یه
کشور دیگه، فرسنگها دور از وطن، یه عطر آشنا، یه چهرهی شبیه، انحنای لب یا شیوهی
چشمها، یه لبخند، یه آهنگ که حالا فاصلهات از آخرین باری که شنیدیش حتا نمیدونی
چندساله، یکدفعه همه چیرو به یادت میاره، درست مثل روز اول زنده میشه، درست مثل
لحظهای که اتفاق افتاده؛ میخوام بگم، آدم هیچیرو فراموش نمیکنه، اصلاً فراموشی
وجود نداره، فقط خاطراتت یه گوشه از ذهنت بدون اینکه بدونی یه مدت آروم
گرفته...فقط همین.
پیام رنجبران (وبلاگ سیناپس)
بهانهنوشتی برای تارهای جادویی فرانکی پِرِستو
نقد و معرفی شاهکار «جنگ، چهرهی زنانه ندارد»
دربارهی بزرگترین چشمان کهرباییِ دیده شده...
برچسب ها:
نقد تارهای جادویی فرانکی پرستو ،
نقد جنگ چهره زنانه ندارد ،
معرفی کتاب جنگ چهره زنانه ندارد ،
فراموشی حافظه غم ،
مرگ حافظه فراموشی ،
تداعی خاطرات فراموش شده ،
نقد معرفی رمان وبلاگ سیناپس ،